امروز :

  • 3671 عشق آسمانی
  • 3134 اس ام اس های عاشقانه1
  • 2825 بودن
  • 2393 من عاشق محمدم(ص)
  • 2266 گفته های پسر و دختر
  • 1905 داستان غم انگیز...
  • 1787 من
  • 1755 ارسالی از دلسان
  • 1712 تا خدا
  • 1589 پسرک عاشق
تبلیغات تبلیغات
نویسنده : M & M سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:,ساعت12:28 بازدید839بار


ای آب فرات از کجا می آیی؟

 

ناصاف ولی چه با صفا می آیی؟

 

خود را نرساندی به لب خشک حسین

 

دیگر به چه رو به کربلا می آیی؟

 

 

نویسنده : M & M پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت18:29 بازدید961بار


بی تو چگونه باورم شود برگهای زرد باغ

 

دوباره سر سبز می شود

 

ای مسافر همیشگی بی تو من به انتها

 

رسیده ام

 

از کدام آشنایی از کدام عشق با تو گفتگو کنم

 

من به سوگ عاطفه ها نشسته ام

 

بی هدف به هر طرف کشیده می شوم

 

به یاد تو عزیز سفر کرده

 

از چشمم چون اشک سفر کردی بی تو چه کنم...

 

 

نویسنده : M & M پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت18:25 بازدید2825بار


 

نویسنده : M & M پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت11:5 بازدید1787بار



مـن…!

مـرا که میـشنـاسـی؟! خـودمـم…

کسـی شبیـه هیچـکس!

کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی…

مهـربـان، صبـور، کمـی هـم بهـانـه گیـر …

اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ، منـم همـان حـوالـی ام…
::
::
دیدی که سخــــت نیســـــت
 
تنها بدون مــــــــــن ؟!
 
دیدی صبح می شود
 
شب ها بدون مـــــــــن !
 
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
 
فرقی نمی کند
 
با مــــــن …بدون مــــــن…
 
دیــــــروز گر چه ســـــــخت
 
امروزم هم گذشت …!
 
طوری نمی شود
 
فردا بدون مــــــن !
::
 
 
 

 

برای دیدن متن کامل به ادامه مطلب بروید

 

نویسنده : M & M دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:,ساعت10:9 بازدید759بار


 

نویسنده : M & M شنبه 22 تير 1392برچسب:,ساعت21:12 بازدید927بار


 اگه همه آدمهای دنیا کنارت باشن 


همیشه دلتنگ کسی میشی

 
که نمیتونی کنارش باشی … !!!
 
 
79370864652032800234.jpg
 

نویسنده : M & M پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت21:58 بازدید2266بار


 

 

 

(از زبان پسر)


   تو به من خندیدی/ونمیدانستی


من به چه دلهره از باغچه ی همسایه/سیب را دزدیدم


باغبان در پی من تند دوید/سیب را دست تو دید


غضب آلود به من کرد نگاه/سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک


وتو رفتی و هنوز/سالهاست که در گوش من آرام آرام


خش خش گام تو تکرار کنان/می دهد آزارم


ومن اندیشه کنان غرق این پندارم/که چرا باغچه ی کوچک ما


سیب نداشت

 
( جواب دختر  )


 من به تو خندیدم/


چون که میدانستم /


تو به چه دلهره از باغچه همسایه/


سیب را دزدیدی /پدرم از پی تو تند دوید/


و نمیدانستی باغبان باغچه ی همسایه،پدر پیر من است/


من به تو خندیدم/

 

دوست عزیز برای خوندن ادامه متن به ادامه مطلب برو...

نویسنده : M & M چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:,ساعت12:59 بازدید941بار


 

تو چه گفتی سهراب؟
 

قایقی خواهم ساخت با کدوم عمر دراز؟ 

نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
 

با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
 

سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
 

شعر نو خواهم ساخت

پس بگو ای سهراب
 

بیخیال قایق
 

یا که میگفتی
 

تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
 

این سخن یعنی چه؟
 

زندگی خواهی کرد؟

با شقایق باشی
 

ورنه این شعرو سخن
 

یک خیال پوچ است
 

پس اگر میگفتی
 

تا شقایق هست، حسرتی باید خورد
 

جمله زیباتر میشد
  

تو ببخشم سهراب که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم
 

بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا
 

بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم
 

زندگی رویا نیست
 

زندگی نامرد است، زندگی نامرد است

زندگی پردرد است 
 

نویسنده : M & M شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت22:43 بازدید1755بار


  

 

 

عشق رنگ خداست ای باران

 

عاشقی کیمیاست ای بارانی

 

من غریبم غریبه ای تنها

 

درد من بی دواست ای باران

 

گرچه درخودشکسته ام اما

 

گریه ام بی صداست ای باران

 

یک نفربازصدایم کرد

 

این صداآشناست ای باران

 

من وتورهسپاردریاییم

 

عاشقی سهم ماست ای باران

 

دل بازهم بهانه گرفت

 

شانه هایت کجاست ای باران 

 

 

نویسنده : M & M سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت10:59 بازدید1905بار


 
 
 
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه ...

برای دیدن ادامش به ادامه مطلب برو

نظرم یادت نره..